درکنارساحل دریا قدم میزدم به یادتو;موجهامی امدند در کنارم
ومیرفتند;اماتونبودی
تونبودی اما یادت درقلبم بود;تونبودی اما به یادتودرکناردریاقدم میزدم
لحظه ی باریدن باران;تنهای تنها در زیر باران قدم میزدم اماتونبودی
تو نبودی اما باران بود;باران یادتورادردلم زنده کرد
شایداین یک اغاز بود;اغاز دلتنگی ها;شروع ارزوی در کنارتو بودن
لحظه ی غروب که رسید یاد تو در دلم غوغا به پا کرد و چشمهایم به یادتو بارانی شد
کاش در کنارم بودی ان اشکها را تنها تو میتوانستی از روی گونه هایم پاک کنی
ان دستهای سرد را تنها تو میتوانستی با دستهای گرمت گرم کنی
لحظه های دور از تو بودن میگذرد اما خیلی دیر
لحظه ها میگذرند و سهم من از ان دلتنگیست
از دلتنگی تو چند قطره اشک و یک دل پر از درد دل میماند
همین که به عشق تو زنده ام برایم یک دنیا ارزش دارد
این اشگهایم;دلتنگی هایم;فدای ان عشق پاکت
عشق تو انقدر مقدس است که به خاطر ان نیز جانم را فدایش خواهم کرد
هرجا که بدون تو باشم شکی در ان نیست در انکه یک دلتنگم
هرجا که باشیم;با هم ودر کنار هم مطئین باش خوشبختیم
ساحل دریا یادگاری بود از دلتنگی هایم;لحظه ی باریدن باران خاطره ای بود
از عشقم;غروب که رسید یادگاری از چشمهای خیسم به جا ماند
تو باشی همه چیز زیباست;دیگر دلتنگی در دلم نیست;تو هستی و یک دنیا خوشبختی
! ! ! ! ! ! ! ! !!! ... ! ! ! ; ; ; ; !